سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ابراهــــــیم معـــــنوی

دنبال یه دختر خوشه ،سه به بالا هستم!

خوشه , دختر ,     نظر

حالا بعداز کلی مکافات کار و خونه وماشین ،حالا با این یکی چکار کنم ،از انجای ی که بنده اب از سرم گذشته یعنی کارم از خوشه و خوشه بندی گذشته،طبق امار و ارقام جز یک وبلاگ درپیت چیزی ندارم ،کارشناسان به بنده اعلام کردند که یارو تو کارت با این خوشه بندی  ها حل نمی شه یه جورای اب پاکی رو ریختن رو دستم .کی فکرش و می کرد یه روزی خوشه بندیمون کنند .ای روزگار!حالا کدام خوشه کلاس بیشتری دارد فعلا معلوم نیست. ولی همچین بی خبر هم نیستم .تصور کن حتی اگر تصور کردنش سخته .بگذریم ،حالا من مانده ام هفتاد سال زندگی (ان شالله)پیش رو ،حالا اگر رفت وقت اضافه دیگه هرچه کرمش بود،با این سال ها چه کنم .خوشه ام صفر است ،توشه ام تهی ،کارم تمام است.بعداز کلی فکر کردن تصمیم گرفتم مثل کبری ،البته راهی جز این نبود ،که معیار های ازدواج را تغییر بدم(اخلاق،ایمان،سادگی)البته خودمونیم با همین شرایطم کسی زنم نشد.حالا معیار هام شد.(خوشه یکی،ایمان،اخلاق)یا (خوشه سه به بالا،جیگر،...)البته اگر خوشه های بالای تحویل بگیرند و نگویند خوشه ام به خوشه ات نمی خورد!من به قربان خوشه ات بله را بگو ،خواهش می کنم نخند.این شوخی جدیست.تازه متلک ها رو هم باید تحمل کنم .مثلا درست خطم ایرانسله،206 هم ندارم .خوشه که دارم .         ابراهیم معنوی


التماست می کنم

التماس ,     نظر
 سلام . خوبی همی زنگی من عشق من میدونم که همش من مقصر هستم ولی شما به بزرگی خودت باز ببخش اره میدونم باز من بد قولی کردم .حق داری اگه از من دلگیر باشی خوب میدونم  چه کارها کردم .حق تو نبود .ولی تو را به زیبایت جوابم را بده .التماست می کنم به پات می افتم  لااقل روت و از من بر نگردون من که غیر از تو کسی رو ندارم .خودت اینقدر لطف به من کردی که اسیرت شدم .ولی بدون که من از مجنون، لیلی تر هستم و از فرهاد  ،شیرین تر .و دیگر منی نمونده هر چه هست توی!    به امید وصل بنده گناه کار تو ابراهیم، سلام خدای زیبا

تا سال دیگه این موقع احمدی نژاد نیست

    نظر
                                                                                                         خاطره دارم اهی خاطره دارم .یکی بود یکی نبود ترم دو که بودم یکی از مراقبه ها که یکی از بچه های سپاه رو بیرون تو لباس سبز سپاه دیده بود .شناخته بود فرداش رو جلسه امتحان خانم مراقب گفت تا سال دیگه این موقع احمدی نژاد دیگه نیست .الان امتحان ترم چهار رو تمام می کنیم و  ان مراقب به اصطلاع مراقب هم هست.و احمدی نژاد هم برکنار نشد امان از بی بصیرتی این مراقب زحمت کش که به راحتی همچین تزی داد.البته واحد .... ما از قبل از انتخابات اوضاع  بعد از  انتخابات را پیش بینی می کردند .و انچنان دولت را می کوبیدن.....که دانشجو بعد از کلاس فکر می کرد از میتینگ های اقای م/م بیرون می ایید به قول یارو گفتنی کسی نبود که بگویید به کجا چنین شتابان.حالا ما ماندهام.روسیاهی زغال که البته مطلب زیاد است شاید بدرد همت بخورند شاید تیترش این باشد ..../این خبر ان قدر داغ است که تیتر نمی خواهد/

طلاق اقای قو ی مهاجر

مهاجر , طلاق ,     نظر

امروز در خبر ها خواندم که کارشناسان انگلیسی دومین طلاق قوهای مهاجر را ثبت کردند انان مشاهده کردن که اقای قوی مهاجر امسال که از خارج به انگلیس  مهاجرت کردند. مستر قو برای خود همسر دیگری برگزیده حالا انها از کجا فهمیدن من نمی دانم .ولی حتما زن دوم این مستر قو رسمی است نه شاید موقت است اصلا به من چه حریم خصوصی قوها حتما مهرهی خانم قو هم به اندازه پرهایش بود .ولی گفتم شاید همسر اول قوی مهاجر از این اقای مهاجر شکایت کند.،قو ها هم بی وفا شدند. نمی دانم. این انگلیس چی داره هر کی میره اونجا یا زن دومش ازش شکایت می کنه یا فرار می کنه به مقصد بریتانیا  .


چشمان سبز

                                                                                                                                   
امروز که از خونه زدم بیرون رو بروی در کمی ان ورتر ایستاده بود چشمی تکان دادو مثل دیگر هم جنسانش نگاهی کرد برای لحظه ی چشمم به چشمانش افتاد سبز و خشگل درخشنده تصورش را بکنید سر صبح همچین چشمی به چشمتان بخورد وقتی دیدم اوضاع خوب است منم فرصت را غنیمت شماردم کمی جلوتر رفتم .خدایش خیلی خشگل بود لبانی قرمز و کوچک و با مو های مشکی صاف مثل اینکه اتوی مو کشیده بود خلاصه  دو دل بودم که برم یا که نرم  تو همین گیرودار بودم که دیدم بله طرف قرار داره! گفتم که معمولا این جونورها سر صبح خوابند،بی دلیل نبود سر صبح اینجا  ایستاد.دوستش رسید و گفت میو این گربه خانم گفت میو ،خانم گربه دنبی برایم تکان دادو گفت چی خیال کردی! هر دو رفتند سی خودشون حالشو ببرند . 

ترسیدم عاشق شدم

    نظر

تا حالا شاید نخوانده بودید که کسی از روی ترس عاشق بشه اما شدنیست و زیاد رخ می دهد اما نمی دانیم .امان از چشم ابرو که هرچه می کشیم از این  دو  ست...البته نمی خواهم بگم که عاشق ترسوست نه خیر این دو با هم یکی نیست .هورپی دلم ریخت با یک نگاه .اها اینه عاشق شدن از روی ترس زدی به هدف . به سیاهی و درشتی چشم،و کمان ابرو  هم نیست ولی یه چیزی هست بالاخره  ........حالا بعدا که ترسم ریخت ادامه اش را می نویسم.


تهران دیگر عاشق ندارد

چند روز پیش خبری در روزنامه ها درج شد مبنی بر اینکه تهران دیگر پروانه ندارد .راستش کمی که فکر کردم فهمیدم که واقعا خیلی وقتی است در تهران پروانه ندیدم .کارشناسان گفتند به علت الودگی هوا تهران دیگر پروانه ندارد.گفتم پس اینطور که پیش می رویم سالی دیگر کارشناسان می گویند تهران دیگر قاصدک ندارد...و تا چند سال دیگر کارشناسان مردم شناسی و محیط زیست می گویند تهران دیگر ادم ندارد. البته قبلش حتما اعلام می کنند تهران دیگر عاشق ندارد .به نظر شما این دروغ راست است؟ .


مثلث قدرت خال مولوی حافظ

خال ,     نظر

استاد خال به و اسطه ی نوع و شیوه درس دادنش .به قول درس خودش شکل وفرمش متفاوت بود ضمن داشتن  پرستیژ استادی کمی تا حدودی متفاوت بود که البته این از خواص اساتید هنر است که اینگونه اند.  یک ترم تمام از حافظ گفت هر هفته هم می گفت :حافظ خوانان امروز کی ها  هستند .خلاصه خال توانست ما را با اقای شیخ عجل اشنا کند کاری که ای کاش معلم کلاس اول می کرد. که نکرد اما نکته ی که می خوام بگم  ای استاد تو که از حافظ  گفتی چرا از مولوی سوال می دهی.... البته این نوشته برای دانشجویان ترم بعد استاد بکار می ایید که علاوه بر حافظ  مثنوی معنوی را هم نگاهی کنند. و اگر کارشان راه نیافتاد استاد هنر را به شاخه ی نبات و شاه چراغ قسم بدهند .شاید راهگشا باشد.استاد مواضع دو پهلو نگیر.                                                                                                                           


سلام ای جان ایران سرت سلامت

ایران , نامه ,     نظر

 

این روزها واضع تر بگوییم این چند ماه گذشته عده ی برای شما نامه نوشتن که البته یا برای خودشان چیزی می خواستند یا برای کسی الله اعلم ،البته هیچکس نگفت که جان ایران سرت سلامت ؛امثال منم که در حدی نیستند که ابراز نظر کنند حتی نام پر بهجت شما را در نوشته هایشان بیاورند  .نوشته های فقیرانه ی ما حامل هیچ تفسیری و تحلیلی نیست .هر چه هست همین است.نمی خواهم بو ی از کلماتی در نوشته ام باشد .که ملال اور باشد .اینگونه خواستم عرض کنم جانان جان همه ی نامه ها  همه ی  نویسندگان  همی ......به فدایت ،سرت سلامت.خدانگهدار


حنا دختری در مزرعه

    نظر

یاد حنا بخیر تو روزهای کودکی سرگرمی ما همین حنا خانم ،اقای پسر شجاع، جناب دکتر ارنست،بچه های کوه الپ،دختر مهربون،انی شرلی،دوقلوهای افسانه ای،دختری به نام نل،هاکلبری فین،سنباد و علی بابا،انگوری،دیگه اخریش فوتبالیستها بود.حالا که فکرش و می کنم می بینم حنا چه دختر خوبی بود ،بالاخره نفهمیدم پسر شجاع اخرش با شیپورچی چکار کرد .حالا حنا بزرگ شده ازدواج کرد حتما بچه دار هم شده حتما صاحب یک مزرعه بزرگ شده .تعداد زیادی گاو داره و هر روز اونا رو به چراگاه می بره کی می دونه شاید همین شیر و ماست الان ما از مزرعه حنا خانم باشه  بخاطر همین خوش مزه است.اگر بدونم کجاست حتما به دیدنش میرم اما افسوس که نمی دونم حالا کجاست. دوستدار تو یک بچه به نام  ابراهیم.