دانشگاه ایرانی و تعامل با ولایت فقیه
انقلاب به دهه پیشرفت و عدالت رسیدهاست اما نهادی که باید مبداء تغییرات انقلابی باشد، گرههای معرفتی و علمی کشور را بگشاید و نیروی انسانی انقلاب را پرورش دهد هنوز معجونی است مختلط از جنبههای دینی، غیردینی و ضددینی. دانشگاه ایرانی هنوز نتوانستهاست هویتی برمبنای دیانت و شریعت بیافریند و دینی شود. دانشگاههای ایران موظف به پالایش علوم وارداتی و تولید علمدینیاند اما با معارف و علوم متعارف منفعلانه و ترجمهای مواجه میشوند ()
چهاردهم بهمنماه رهبر انقلاب جلسهای داشتند با رئیس دانشگاه، روسای دانشکدهها و شماری از اعضای هئیت علمی دانشگاه تهران و طبق معمول حضرت آقا تاکید کردند بر جایگاه بیبدیل دانشگاه و به ویژه دانشگاه تهران در پیشبرد انقلاب و تحقق ارزشهای انقلابی. اما در این جلسه اتفاقی افتاد که بینظیر بود. هئیت رئیسه دانشگاه در حاشیه این دیدار به رهبر انقلاب پیشنهاد کردند که دکترای افتخاری دانشگاه تهران را به حضرتش اعطا کنند. پیشنهادی که قابل پیشبینی و عادی بود و واکنشی که قابل پیشبینی بود و غیرعادی. رهبر انقلاب دکترای افتخاری را نپذیرفتند و در قبال این پیشنهاد فرمودند: "این مسئله و ابراز محبت دانشگاهیان برای بنده افتخار است. اما از پذیرش آن معذورم و اگر خداوند کریم کمک کند به همان میثاق طلبگی متعهد و پایبند خواهم بود."
هدیهای به رهبری پیشنهاد شد و ایشان نپذیرفت. کل قضیه را میشود در همین چند کلمه خلاصه کرد و کلام را از اطناب بازنگاهداشت. اما آیا واقعا ماجرا به همین بیلایگی و عریانی بود یا این که قضیه را باید لایهدارتر و استعاریتر از این صورت متعارف دید و به گونهای دیگر تاویل و تفسیر کرد. ماجرا در نگاههای گرفتار در چمبره عادت اتفاقی عادی بود اما در نگاههای معناگرا، عالمی از معنا و دلالت در دل نهفته بود که باید کشف شود و فاش گردد. درک حقیر عاجز است از این که داعیه کشف دلالتهای رفتار ولایت را بنماید اما گمانهزنی مستند و مستدل را نیز حق محفوظی برای خود پنداشته و با استناد بر این حق است که کلمه جاری میشود و گفتوگو پا میگیرد. پس میگویم تا گویندگان نیز بشنوند و شنوندگان بگویند.
اعتراضی بر تقلای مضحکانه مدیران بیمدرک
درک اتفاقات منوط است به کیفیت روایت اتفاق و کاربرد الفاظ و گزارههای زبانی در این روایت. قضیه را باید از این منظر نیز روایت کرد که به مسئولی "مدرکی افتخاری" میدهند تا با پذیرش مدرک بر افتخارات دانشگاه اعطاگر بیفزایند اما در سویی دیگر مدیرانی را شاهدیم که در طلب مدرک هر ننگ و ذلتی را میپذیرند ولو ننگ قانونگریزی را تا با "مدرک افاضهای" افتخار کنند و تفاخر نمایند. چگونه باید این رفتار را هضم کرد وقتی که مقایسهاش میکنیم با حقارت نفسی که شماری از مدیران دولتی و غیر دولتی برای دریافت مدرک تحمل میکنند و سر از دانشگاههای تقلبی و مدرکهای سفارشی درمیآوردند. وقتی این دو رفتار را با یکدیگر مقایسه میکنیم به یاد نقلی با این مضمون میافتیم که شماری از افراد در پی دنیایند و دنیا از ایشان گریزان و شماری دیگر از دنیا گریزانند و دنیا در پی ایشان.
اعتراضی به مدرکزدگی
فضای علمی ایران بیمار است. بیماری علمگریزی. بیماریای با نشانههای متکثر و نمودهای متنوع و اصلیترین و فراگیرترین نشانهی این بیماری چیزی نیست جز عطش مدرکگرایی.
نه مدرک گرایی که مدرکزدگی است، جنون مدرکزدگی. جنونی که از دانشجوی کاردانی و کارشناسی شروع شده، دانشجوی ارشد و دکتری را شامل میشود و تا مدیران ارشد دولتی و بعضا طلبههای حوزهی علمیه را نیز پوشش میدهد. جنونی که انسان را استثمار میکند و منجر میشود اعتبار علمی افراد نه با نشانههای عالم (بینش و رفتارعالمانه) که با برگهای کاغذ و مهر تایید ادارهای اثبات شود. غلبه نگاههای مدرکگرا بر فضای علمی ایران باعث شدهاست که دانشجوی ایرانی بیش از این که در پی مدرکات علمی باشد و افاق و انفس را بکاود، به دنبال مدارک علمی بیفتد و دالانهای کور ادارات را بپوید و هویتی پوشالی و اعتباری برای خویش بتراشد. در این زمانه از فضلای بیشماری (بامدرک و بیمدرک) گلایههای متوالی شنیدهایم در اعتراض به غلبه مدرکجویی بر دانشجویی و شاید این رد محترمانه مدرک افتخاری نیز واکنشی بود که توسط رهبری برای مقابله با این فضای بیمار بروز نمود.
اعتراضی به تشریفات
اشرافیت بیماری کهنهی عمدهای از دولتها در تاریخ ایران است. بیماری که بحمدلله با انقلاب اسلامی رو به بهبود گرایید. زیرا که گفتمان انقلاب با تقلید از خطبهها و پیامهای نهجالبلاغه به دفعات بر جایگزینی روحیه اشرافیگری با روحیه مردمواری در مسئولان تاکید کردهبود و در این تاکیدات بیتردید کلام و رفتار ولایتفقیه نمایندهی اصلی این گفتمان بودهاست. ولایت در تاریخ انقلاب همیشه از اشرافیت گریزان بوده و تشریفات را نیز نشانه و موید اشرافیت تفسیر کرده و بنا بر انگاری اعتقادی و نگاهی فقاهتی مسئولان را از این که گرفتار تشریفات و اشرافیت شوند، پرهیز دادهاند و نهی نمودهاند. در گفتمان انقلاب این یک اصل است که سیاست باید از خصلتهای اشرافی فاصله گیرد تا لیاقت این را بیابد که نماینده اصیل تودههای مردم شود. تا با مردم باشد و نه بر مردم. اما نکته اصلی این که انقلاب به رابطه ضروری و جبری اشرافیت و تشریفات پی برد و از همینرو بود که برای وصال به اصل "ستیز با اشرافیت" گریزی ندید به غیر از "پرهیز از تشریفات". انقلاب این را درک کرد که تشریفات هم روزنه نفوذ اشرافیت و هم نشانه رسوب اشرافیت است. به همین دلیل است که گفتمان انقلاب هر امری را که بویی از تشریفات ببرد، زائد بنماید و غیر ضروری باشد، برنمیتابد و پس میزند. قضیه این اعطای مدرک نیز امری بود از جنس تشریفات و زواید و علیالقاعده نباید واکنش دیگری را از رهبری میدیدیم. هنوز از یاد نبردهام که رهبری در دیدار با رئیسجمهوری و اعضاى هیئت دولت نهم جملاتی فرمودند با این مضمون که اگر ما بخواهیم تشریفات و اشرافیگرى را از جامعه بزداییم، با الفاظ و توصیههای تشریفاتی نمیشود. نمیشود که از سویی توصیه کنیم و از سویی دیگر مردم نگاه کنند و ببینند رفتار ما گونهی دیگری است! باید عمل کنیم.
این رویداد را افراد دیگری نیز تفسیر کردهاند و نکات پیشگفته، نکاتی بود شبیه نگاه دیگران اما به گمان حقیر نکات اصلی چیز دیگری است...
با ولایت تا شهادت به روشی آکادمیک!
انقلاب به دهه پیشرفت و عدالت رسیدهاست اما نهادی که باید مبداء تغییرات انقلابی باشد، گرههای معرفتی و علمی کشور را بگشاید و نیروی انسانی انقلاب را پرورش دهد هنوز معجونی است مختلط از جنبههای دینی، غیردینی و ضددینی. دانشگاه ایرانی هنوز نتوانستهاست هویتی برمبنای دیانت و شریعت بیافریند و دینی شود. دانشگاههای ایران موظف به پالایش علوم وارداتی و تولید علمدینیاند اما با معارف و علوم متعارف منفعلانه و ترجمهای مواجه میشوند. دانشگاههای ایران مامور به پرورش نسلی متعهد و متشرعاند اما نگاههای لائیک و سکولار را اشاعه میدهند. فلسفهی وجودی دانشگاههای ایران گشایش معضلات نظری و کاربردی کشور است اما از واقعیت دوراند و ملاک امتیاز و ارتقا دانشگاهیان را انتشار مقاله در نشریات ISI گذاشتهاند. دانشگاه ایرانی گرفتار نوعی هویت دوگانه است. هویتی که در میانه کپی از یونیورسیتیهای فرنگی و تاسیس دانشگاه دینی و ملی در تردد و تعلیق است. نشانهی این تعلیق چیست؟ایا نشانهی این هویت دوگانه و التقاطی را در چیزی جز نوع تعامل و ارتباطی که دانشگاه با انقلاباسلامی برقرار نموده باید کاوید. حقیر به عنوان دانشجویی که دانشگاههای دولتی ایران را تجربه نموده گواه است که شمار زیادی از دانشجویان و اساتید این دانشگاهها همهی بضاعت و طاقت خود را در پیشبرد و پیشرفت انقلاب گذاشتهاند اما متاسفانه نظام و فضای غالب بر دانشگاه ایرانی هنوز فاصله چشمگیری دارد با ارتباط و تعامل شایستهی این نهاد با انقلاب.
دانشگاه ایرانی مشتاقانه نیت میکند به محضر ولایتفقیه ارادت ورزد اما از دیگر سو اوامر ولیفقیه را اطاعت نمیکند (از نظریهپردازی علمی و ارتقای معرفتدینی دانشگاهیان بگیرید تا افزایش بصیرتسیاسی و...) زیرا که پیش از هر چیز این اوامر برایش قابل هضم نیست. لازم به ذکر است که حقیر مطلقا چنین قصد و منظوری نداشته که رئیس و نمایندگان دانشگاه تهران را به خاطر ابراز عاطفه و اثبات ارادتی که به محضر ولایت داشتهاند تحقیر یا تخطئه کنم و یا در صف مقابل ولایت بنشانم. اما این واقعیت را نیز انکار نمیکنم که این اتفاق نمودی بود از ماهیت بیهویت دانشگاه ایرانی زیرا که توسط نمایندگان دانشگاه تهران (اولین نهاد دانشگاهی ایران) صورت گرفت. توجه کنید که وقتی میگوییم دانشگاه ایرانی منظور هویت صنفی دانشگاهیان در ایران است نه صرفا رفتار یا عملکرد فردی یا افرادی. این اتفاق دلیلی بود بر این که دانشگاه ایرانی هنوز نتوانستهاست کیفیت تعاملش را با انقلاب و نائب امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف تعریف نماید و ساماندهی کند. دانشگاه ایرانی ادعای اطاعت از ولیفقیه سرمیدهد اما اندوختهای غیر از ارادتی اکادمیکگونه قابل نمایش ندارد. دانشگاه ایرانی از سویی از این که رونوشتی برابر اصل از اکادمیهای غربی و شرقی باشد تردید نموده و توبه کردهاست اما از سویی دیگر هنوز فاصله زیادی تا دانشگاه دینی و انقلابی دارد. زیرا که دانشگاه روییده از فرهنگ انقلاب در زمانهای که جامعه را فتنه فراگرفته و معاند و مزدور قصد اصل انقلاب را کردهاند همهی بضاعت علمی و اعتبار اجتماعیاش را فدای صیانت از این امانت الهی میکند اما دانشگاه ایرانی عاجز است از این که خرق عادت کند و از رویه تنزهطلبی و عافیتجویی برهد. دانشگاه ایرانی نهایت تقلایی که میکند این است که به شیوهای آکادمیک از کوششهای منحصر به فرد مقام معظم رهبری در پیشبرد و صیانت از انقلاب تقدیر کند! و او را مفتخر به دکترای افتخاری کند. غافل از این که رهبری نه اعطای مدرک که رشد درک و توسعه ادراک در مردم و نظام را از دانشگاهیان انتظار میکشد. دانشگاه ایرانی در زمانهای که باید کل بضاعتش را هزینه کند تا انقلاب الهی مردم ایران را در قبال شعارهای رادیکال، استحالهی ارزشها و نفوذ تجدیدنظرهای بنیادی صیانت کند، بصیرت یابد، معرفتزایی و حضور داشتهباشد صرفا تماشاگر است و تقدیرکننده. دانشگاه ایرانی گرفتار هویتی دوگانه است و همین هویتدوگانه است که منجر شده دانشگاههای ایران به گونهای بایسته و شایسته ظرفیت خود را در خدمت اهداف انقلاب نگیرند. از اینروست که به گمانم دانشگاه متعهد و دانشگاهیان معتقد برای اثبات ارادت به ولایت گریزی ندارند غیر از این که این بیماری را درمان نمایند. بیماری هویت بیمار را.
کلیشهایها و ماموریتی انقلابی!
پیشنهاد اعطای دکترای افتخاری به ولیفقیه! را چگونه باید تاویل کرد و تحلیل نمود. به نظر بنده برای درک و تفسیر این رویداد گریزی نداریم از این که این پیشنهاد را در سایه تفکر غالب بر فضای دانشگاه ایرانی ارزیابی کنیم و درک فضای فکری و روانی غالب بر دانشگاه ایرانی نیز منوط است به این که دانشگاه ایرانی را در ذیل تاریخ ایران بنگریم. دانشگاه در تاریخ ایران از ابتدا با قید وارداتی همراه شد. قیدی که این نهاد را از نظر فکری مترجم و از نظر روانی مقلد پروراند و این هردو نمودی است از انفعال. دانشگاه در تاریخ ایران امری بود از نوع واردات که به قصد تشبه به دیگری و بلکه تقلید از دیگری وارد شد. شباهت و تقلیدی که همهی عرصههای فردی و عمومی را پوشاند و در این شمول فراگیر بیتردید عرصهی سیاست و فلسفهسیاسی را نیز فراگرفت. بر اساس همین تشبه و تقلید دنبالهدار است که نظام امت و امامت (امری اصیل) که ثمرهی عقل انقلاباسلامی است توسط عقل وارداتی دانشگاه درک نمیشود و عقل مذکور، نظام سیاسی ایران را ناگزیر از منظر دولت و ملت (امری ترجمهای) مینگرد و درک میکند. دو نظام و نهادی که در مبادی و مبانی از یکدیگر متمایزند و دانشگاه نیز تعامل و ارتباط متفاوتی با این دو نظام برقرار مینماید. دانشگاه در نگاه دولت و ملت نهادی است با کارکردی اقتصادی در صورتی که در نظام امت و امامت نهادی است با رویکردی اعتقادی و بیتردید تاثیر این دو نگاه در تعریف قابلیت و رسالت این نهاد غیر قابل انکار.
دانشگاه در ایران متاسفانه هنوز گرفتار بینش وارداتی است و در مقام ادراک انقلاب و ارزشهای انقلاب نیز به همین بینش اتکا میکند. از همینروست که هنوز فضای غالب دانشگاه ایرانی نتوانسته به درک دقیق مبانی متعالی و اصول مترقی انقلاب نایل شود و کلیه لایههایش را مبتنی بر این مبانی و اصول بازبیافریند. باید اعتراف نمود که گر چه پس از انقلاب صورت دانشگاههای ایران رنگ انقلاب گرفت و داعیه انقلابیگری نمود اما هنوز رگههای زمختی از نظام فکری و منظومهی ارزشی غیردینی و غیربومی در دانشگاه ایرانی مشهود است. دانشگاه درون انقلاب بود اما درون دانشگاه انقلاب نشد.
دانشگاه ایرانی هنوز گرفتار عقل وارداتی است. عقلی که به اقتضای ماهیت ترجمهایش نه به فکر تاسیس و که به فکر تقلید است. عقلی که قادر به درک نگاههای تغییرزا و انقلابی رهبر انقلاب نخواهدبود و از همینروست که رسالت و ماموریت آزاداندیشی علمی و نواندیشیدینی برای دانشگاه ایرانی یا هضم نگردیده یا دغدغه نشدهاست. دانشگاه در ایران هنوز گرفتار تفکری وارداتی است و به دلیل همین کلیشههای فکری است که از درک و اجرای ماموریتی که ولایت فقیه به این نهاد بیبدیل واگذار میکند غافل یا قاصر است و به تشریفات میپردازد.
متصدیان دانشگاه (فراتر از هئیت رئیسه دانشگاه تهران و امثال ذلک) باید توجه کنند که این نهاد تا زمانی که رابطه و نسبت خود را با نائب امام عصر (عج) رابطهای تشریفاتی و صوری تعریف نماید قادر به اجرای وظایف محوله نخواهد بود و اگر این ارتباط و تعامل بخواهد از تشریفات عبور نماید پیش از هر چیز باید به بازنگری در فرهنگ غالب بر دانشگاه بیندیشد که امری است بس ظریف و بنیادی. و همین ظرافت و ضرورت است که منجر شده رهبری با وجود این که به دفعات تاکید نمودهاند رسالت اصلی دانشگاه رسالتی علمی است اما هر مرتبه بر ارتقای معرفت دینی و بصیرت سیاسی دانشگاهیان تاکید نمایند. خاتمه این که اگر چه حقیر توفیقات معرفتی و محصولات علمی دانشگاه ایرانی را انکار نمینمایم اما معتقدم دانشگاه ایرانی به واسطه اسارت در چمبره عقول وارداتی! برای زایش علمدینی و بومی عقیم است و تا انجام ماموریت محوله راه طویلی را باید بپیماید. و این ره پیموده نمیشود مگر با تعمیق معرفت دینی، تشدید ارتباط با واقعیت و ایضا تغییر تعامل با ولایتفقیه. مگر با میثاق...
حبیب الله رحیم پور ازغدی "دانشجوی کارشناسیارشد علوم تربیتی دانشگاه تهران"
منبع/پایگاه خبری 598