براندازی حکومتها با شبکهسازی هرمی در لایههای اجتماعی
این گزارش با بررسی مفهوم « دیپلماسی عمومی »، نگاهی دارد به شیوههای نوین براندازی نرم با به کارگیری « شبکه سازی » در لایههای اجتماعی.
اگر هاله اسفندیاری با همکاری بنیاد جورج سوروس و NED تلاشهای دقیق و پر تراکمی را برای برقراری ارتباط با روشنفکران و اساتید ایرانی و جذب و مرتبط ساختن آنها به مؤسسات پژوهشی آمریکایی، صورت میداد و در تلاش بود که از ظرفیتهای این نهادهای شبه آکادمیک برای انقلاب مخملی بهره بگیرد، امروز دست اندرکاران برنامه مهار جمهوری اسلامی به این نتیجه رسیدهاند که باید تلاشهای زیربنایی و ریشهدارتری را برای نیل به اهداف خود سامان دهند.
با گذشت دو سال از افشای فعالیتهای افرادی چون هاله اسفندیاری، کیان تاجبخش و رامین جهانبگلو در داخل کشور با هدف فراهم نمودن شرایط انقلاب مخملین و مقایسه آن با فعالیتهای برادران علایی که در قالب پروژه براندازی نرم از طریق شبکه سازی فعال بودند، نشان میدهد دست اندرکاران و نظریه پردازان برنامههای مقابله و مهار جمهوری اسلامی، در حال اصلاح و به روز کردن شیوههای خود هستند. آنان همچنان که از گزینههای مختلفی برای مقابله نرم با ایران بهره میگیرند اما به طور مداوم در حال ابداع روشهای نوینی هستند که با شیوههای پیشین آنها متفاوت است.
دست اندرکاران برنامه ایران در ایالات متحده در یک سال اخیر به این نتیجه رسیدند که بیش از همه روشهای گذشته، باید به مقوله دیپلماسی عمومی (public diplomacy) توجه بیشتری داشته باشند و فعالیت در این راستا را در دستور کار خود قرار دادند.
اینگونه بود که وقتی برادران علایی به دلیل همکاری با دولت آمریکا و تلاش برای براندازی نرم در ایران متهم و بازداشت شدند کمتر کسی به ابعاد فعالیتهایی که این دو کارشناس بهداشتی در پوشش کار در زمینه بهداشت و درمان مشغول انجام آن بودند اشراف داشت. این مساله حتی از دید برخی، به هیچ عنوان قابل پذیرش نبود که دو پزشک بتوانند به عنوان ابزارهای اجرایی موضوع دیپلماسی عمومی ایالات متحده در ایران فعالیت کنند.
این ناباوری، بیشتر از این جا ناشی میشد که نقشه "دیپلماسی عمومی" و اهمیت آن نزد افکار عمومی روشن نبوده و نیست. به همین خاطر، مناسب است نخست نگاهی به شکلگیری مفهوم دیپلماسی عمومی بیاندازیم و در وهله اول باید به این مساله توجه داشت که تجربه فعالیت برای انجام انقلاب مخملین با روشهای مرسوم دیپلماسی عمومی متفاوت است؛ در واقع دیپلماسی عمومی میتواند زمینه انجام انقلاب مخملین را فراهم کند.
دیپلماسی عمومی
بسیاری از محققان و صاحبنظران عرصه سیاست بینالملل، دولت آمریکا و « آژانس اطلاعات ایالات متحده » را بنیانگذار دیپلماسی عمومی در جهان میدانند.
بنا به تعاریف مرسوم، دیپلماسی عمومی یا دیپلماسی مردمی و به تعبیر دیگر دیپلماسی مردمنهاد در مقابل "دیپلماسی استاندارد" یا "مرسوم" مطرح، و اصطلاحی است که از اواسط دهه 1960 میلادی و در هنگامه جنگ سرد در آمریکا مطرح شد.
مفهوم کلی "دیپلماسی عمومی" برقراری روابط حسنه دولتها با ملتها به جای روابط بین دولتها و در جهت فتح قلوب و اذهان عمومی همه مردم یا بخشهای انتخاب شدهای از مردم کشورهای هدف، از طریق سیاستهای فرهنگی و اجتماعی است.
تعریف اصلی پایگاه رسمی اینترنتی وزارت امور خارجه ایالات متحده آمریکا، دیپلماسی عمومی را "دستیابی به اهداف سیاسی از طریق کار با عموم مردم در کشورهای خارجی" بیان کرده است. یک تعریف رسمی جدیدتر از دیپلماسی عمومی ایالات متحده نیز "کار برای نفوذ مثبت در دیدگاههای افراد و سازمانهای خارجی نسبت به ایالات متحده و همکاری آنها با آمریکا " را به عنوان دیپلماسی عمومی معرفی کرده است.
شیوههای اجرایی دیپلماسی عمومی قدرتهای بزرگ و به خصوص ایالات متحده در سالهای قبل از جنگ جهانی دوم در طول دهههای اخیر دچار تغییر و تحولات بسیاری بوده و از راههای مختلفی اعمال میشدند.
این سیاست آمریکا در ایران نیز کارکردی نسبتاً جدی و دراز مدت داشته که با وجود اهمیت بسیار، از حوصله و محدوده بحث این نوشته مختصر خارج است. اما در آغاز سده بیست و یکم میلادی در واقع سیاستگزاران آمریکایی پس از سه دهه دریافتهاند که بدون یک بازنگری اساسی در برنامههای سنتی مرسوم دیپلماسی عمومی خود، قادر به نفوذ در کشورهای هدف نیستند.
فعالیت هرمی؛ گزینه جدید نفوذ به کشورها
از این پس بود که نگاه تازهای به موضوع دیپلماسی عمومی در وزارت خارجه ایالات متحده و کمیسیون روابط خارجی کنگره این کشور پدید آمد. بر اساس این نگاه تازه، سیاست خارجی دولت ایالات متحده در مقابل جمهوری اسلامی به طور عمده غیرکارآمد ارزیابی شد و میبایست دچار تحولات عمدهای میشد.
از نیمه دوم دهه 90 و هنگامی که با روی کارآمدن دولت کلینتون، استراتژی مقابله نرم در دستور کار کاخ سفید علیه ایران قرار گرفت، موضوع استفاده از دیپلماسی عمومی اهمیت ویژهای یافت.
اما با گذشت یک دهه از پیگیری این استراتژی، طراحان و مجریان رده بالای آن به وجود خلاء در نرم افزارهای ایجاد چنین راهکاری پیبردند. در راس این خلاء ابزاری، شاید بتوان نبود کانال مستقیم برای رابطه را نام برد. مسئولین آمریکایی برای یک دهه بود که متوجه شده بودند بیش از هر چیزی در رابطه با ایران از نداشتن یک دفتر حافظ منافع متضرر میشوند و این موضوعی است که بارها از سوی سیاستمداران و برنامهریزان آمریکایی اعلام شده بود.
اگر به سخنان مسئولان دیپلماسی ایالات متحده در سال 2008 نگاه کنیم به کرات شاهد تکرار این عبارت از سوی کاندولیزا رایس و دیگر مسئولان دیپلماسی این کشور هستیم که "ایالات متحده از ارتباط میان مردم ایران و امریکا استقبال میکند و ما خواهان برقراری ارتباطهای دوسویه میان مردم ایران و آمریکا هستیم. " این درحالی است که پس از وقایع سال 2001 در ایالت متحده سفر اتباع ایرانی به ایالت متحده برای دورهای بسیار محدود شد. این در حالی بود که اتباع عربستان سعودی و حتی افغانستان بسیار آزادانهتر از ایرانیان میتوانستند به ایالات متحده سفر کنند.
غایت این چرخش 180 درجهای مسئولان آمریکایی هنگامی واضح خواهد شد که بدانیم هدف آنها بر خلاف پوشش گفتگوهای فرهنگی، در قالب برنامه برقراری ارتباط مستقیم که در چارچوب دیپلماسی نرم تعریف شده دنبال میشود.
ابزار و شیوههایی که دست اندرکاران دیپلماسی عمومی ایالت متحده در موضوع ایران از آن بهره میگیرند تاکنون به شکل شبکهسازی بوده است. تلاشی که وظیفه اصلی آن تنها در حوزه پوششی "مبارزه با ایدز" بر عهده برادران علایی بود. آنها از طریق ایجاد شبکههای هرمی، از شهروندان جمهوری اسلامی برای عزیمت به جمهوری اسلامی دعوت میکردند.
بنا به اعلام وزارت اطلاعات در موضوع پرونده برادران علایی، " شبکهسازی موضوعی است که در یک سال و نیم اخیر در دستور کار دست اندرکاران طراحی براندازی نرم در ایران قرار دارد. شیوه عمل آنها نیز به این صورت است که افرادی مانند طراح لباس، نخبگان علمی، پزشکان، اساتید دانشگاه، روحانیون، ورزشکاران، هنرمندان و برخی دیگر از گروههای اجتماعی را برای سفر سه هفتهای تا یک ماهه به آمریکا میبردند " .
وزارت اطلاعات با اشاره به نحوه عملکرد این افراد در مواجهه با گروههای دعوت شده ایرانی به آمریکا یادآور میشود: " در مدت این سفر، با نشستها و گردشهای علمی در ایالات مختلف تلاش میکردند بر روی این افراد تاثیرگذاری فکری داشته باشند و از آمریکا به عنوان منجی ایران یاد کنند. در این دوره یک ماهه، از این افراد در مورد اوضاع ایران نیز تحلیل میخواستند و از این طریق به جمعآوری اطلاعات از داخل کشور نیز میپرداختند؛ خصوصاً از همین گروهها که به آمریکا مسافرت کردند در خصوص مسائلی از جمله موضوع میکروبی، پدافند غیرعامل و وضعیت مراکز زیربنایی اطلاعات میخواستند و این افراد نیز هر چه میدانستند ارائه دادند" .
آنطور که یکی از مدیران کل وزارت اطلاعات در گفتگو با رسانههای گروهی تاکید کرده نیز " آمریکا در پوشش کار علمی در حال شبکهسازی در ایران بود و تلاش داشت تجربیات انقلاب رنگین را از طریق ارتباط عمومی با نخبگان و افراد موثر دنبال کند که در همین پرونده، آمریکا از موسسات خیریه و مراکز غیردولتی نیز استفاده کرده و حدود 32 میلیون دلار از همان مبلغ 75 میلیون دلار را در همین پروژه هزینه کرده است که البته مسئولان این وزارت، بقیه محلهای خرج شدن این مبلغ را نیز میدانند" .
وی با بیان این که در پرونده برادران علایی، تجربیات موسسه سوروس نیز کاملاً مشهود است، افزود: مراکز خیریه آمریکایی مانند آیرکس و وودرو ویلسون از دیگر مراکز آمریکایی هستند که در این پروژه با آمریکاییها همکاری میکردند.
اما همانگونه که گفته شد شیوهای که برادران علایی بر اساس آن عمل میکردند از طریق یارگیری به شکل هرمی و شبکهای بود. بر اساس آنچه که دستگاه اطلاعاتی کشور از فعالیت این دو برادر در اختیار رسانهها قرار دادهاند آنها از هر یک از اعضای مرتبط خود در این شبکه میخواستند تا با معرفی دوستان دیگر خود برای پیوستن به این برنامه اقدام کنند و به این ترتیب، تعداد افراد بیشتری را وارد این شبکه هرمی میکردند.
« گلی عامری » در راس شبکه هرمی
دستگاه اطلاعاتی و امنیتی کشور در ماجرای پرونده برادران علایی از یک نام یاد کرد که سر پل اصلی در این پرونده محسوب میشد و او کسی نبود جز یک زن آمریکایی ایرانیتبار به نام « گلی عامری یزدی » .
وی مدیر دفتر "IVLP" یا همان اداره آموزشی و فرهنگی وزارت امور خارجه ایالات متحده بود. عامری در مدت زمان حدود 10 ماهی که این مسئولیت را برعهده داشت هدفش انتخاب افراد مستعد و کسانی بود که فعالیتهایشان مورد توجه وزارت امور خارجه ایالات متحده است که در ایران عمل میکردند و از جمله این افراد، برادران علایی بودند.
دفتر "IVLP" در واقع، وظیفه دعوت از اتباع خارجی کشورهای مختلف برای دیدار و گفتگو با شخصیتهای آمریکایی را بر عهده دارد.
قابل توجه است که، این اداره رسمی از وزارت امور خارجه آمریکا در لوای برنامههای علمی و فرهنگی در فاصله دسامبر 2006 تا اواخر سال 2007، بیش از 6 هزار تن از شهروندان جمهوری اسلامی را به ایالات متحده دعوت کرده که این افراد از اقشار و گروههای گوناگونی بودند. اما با روشن شدن اهداف و برنامههای برادران علایی، از انجام سفرهای دیگر اتباع کشور به آمریکا جلوگیری شد که یکی از آخرین این موارد، سفر 30 روزنامهنگار ایرانی به ایالات متحده بود.
با شکست حزب حاکم جمهوریخواه در ایالت متحده از رقیب دموکرات در انتخابات ریاست جمهوری این دوره، عمر مسئولیت گلی عامری در دفتر "IVLP" نیز به سر آمد و وی در پایان ژانویه 2009 مسئولیت خود را واگذار کرد. این درحالی است که یکی از طرحها و برنامههای کلیدی وی در حدود سه سال اخیر و حتی پیش از به عهده گرفتن تصدی مسئولیت دفتر "IVLP"، درخصوص به نتیجه رساندن انقلاب مخملین در ایران به نتیجه نرسید.
بر اساس گزارشهای مستند، گلی عامری بسیار پیش از اینکه به عنوان مسئول دفتر IVLP فعالیت خود را آغاز کند در زمینه دیپلماسی عمومی با جمهوریخواهان همکاری داشته است و اساساً انتصاب وی به این سمت نیز با هدف سامان دادن به فعالیتها و ایدههایی بود که وی در سر میپروراند