از وزیری تا وزیر نبودن
دکتر لنکرانی
از وزیری تا وزیر نبودن
عمر هرکسی مهترین سرمایه ی اوست. صحنه های متفاوتی در زندگی هرکس اتفاق می افتدو میدان های مختلفی در برابرش رخ می نماید و متناسب با این صحنه ها و میدان ها وظایف و تکالیف مختلفی از او انتظار می رود. مهم این است که در هر صحنه و در هر میدان آنچه که وظیفه و تکلیف اوست و رضایت حق تعالی و قرب به او را فراهم میکند انجام دهد.
از وزیری تا وزیر نبودن راه کوتاهی است همانگونه که از وزیر نبودن تا وزیر شدن نیز راه طولانی نیست. اما چه وزیر و چه غیر وزیر باید بکوشیم تکالیف خود را بشناسیم و به همان عمل کنیم.
بسیار دیده ام کسانی را که با تکیه بر تدبیر خود اتکاء و با مصلحت اندیشی های خود محور به خیال حفظ آبرو و موقعیت خویش بر خلاف تکلیف عمل کردهاند ، ونتیجه غیر آن شد که میخواستند.
خدای مهربان تکلیف هیچکس را در ابهام نگذاشته و با دلیل ها و براهین آشکار وظیفه همه را به خوبی تبیین کرده است. در هنگامه غبار آلودگی و ابهام و شکوک نیز راه را روشن کرده و تمسک به ولایت الهیه و مقام رسالت و امامت و نهایتا اعتصام به ولایت فقیه را چراغ روشن و نجم هدایت قرار داده است. راه پنهان نیست رهرو باید آگاه باشد.
هر راهرو که ره به حریم درش نبرد
مسکین برید وادی و ره در حرم نداشت
چهار سال پیش که از شیراز رفتم وزیر نبودم و گمان هم نمی کردم وزیر شوم. رفتم تا برای تشکیل دولتی که بعد از سالهایی مجدداً گفتمان امام و انقلاب و عدالت و عدالتخواهی را زنده کرده بود ؛ مشاورهای بدهم و از آنچه که برای موفقیت دولت ضروری میدانستم بگویم.خداوند متعال چهار سال توفیق خدمت در منصبی را که هرگز برایش کیسهای ندوخته بودم عنایت فرمود.
چهار سال گذشت و باز به شیراز برگشتم در حالیکه باز هم وزیر نبودم. آمدم تا در شهری که همه آنچه را که دارم، مرهون او هستم، خدمت کنم. کسوت معلمی دانشگاه و طبابت را هرگز بر چیزی ترجیح ندادم و باز بر سر پیمان خود برگشتم و نصیحت خواجه شیراز را به جان شنیدم که:
به شیراز آی و فیض روح قدسی
بجوی از مردم صاحب کمالش
آمدم با این امید که این شهر رهبر و مقتدای فرزانه روحیفداه سومین حرم اهلبیت خواندش در خور این عنوان ببینم.
شیراز محل تمدن ایران و اسلام است. دارالعلم و دارالعباده بوده. پایتخت تنها حاکمی بوده که در دوران ستمشاهی ، نام خود را سلطان ننهاده و به وکیل الرعایایی افتخار کرده و سکه نه به نام خود که به نام صاحبالزمان روحی لتراب مقدمه الفداء ضرب کرده.
وصال شیراز پرشور آرزوی فرهیختگان غریبه چون گوته بوده که در فراق شیراز رویایی سرودههای پر احساسی به این شهر تقدیم کرده چه رسد به دوستان و ارادتمندان آشنا و چه نیکو مرحوم استاد محمد حسین شهریار در غزل زیبایش به این شهر متواضعانه خطاب کرده
دیدمت دورنمای درو بام ای شیراز
سرم آمد به بر سینه، سلام ای شیراز
در کار خود بودم و متحسر که از شورای اسلامی شهر خواندنم. رفتم و در جمع آنها از فرصتهای از دست رفته این شهر گفتم. گفتم در دهه شصت که استان همسایه ما با سرعت در حال آبادانی بود شهر ما گرفتار کج سلیقگانی بود که در حضور امام رضوان الله تعالی علیه در خصوص حکم نماینده آن امام مجاهد در استان تشکیک میکردند و حتی نهیب او را که کشور را با خواب نما شدن نمیتوان اداره کرد، تأویل می نمودند.
گفتم در حالیکه عقلای اندیشمند شهرها و استانها جوانان خود را به تلاش برای پیشرفت و تعالی دعوت میکردند ؛ افراطیگرایان شهر ما وجهه همت خود را تصرف مساجد فلان روحانی که نظیر آنها فکر نمیکرد قرار داده بودند و کار را برای فرهیختگان استان چنان سخت کرده بودند که بسیاری ترک وطن گفتند و از اتفاق در دیگر بلاد بسیار موفق درخشیدند. گفتم فرصتهای آن زمان به سرعت گذشت و دهه بعد هم با سرگرمی به روزمرگیها و طرحهای کوچکی که حتی نیازهای حاد را نیز پاسخ نمی دادند گذشت تا دولت نهم آمد و شتابی در تقویت زیر ساختهای استان و شهر نمود یافت. کارهای بزرگی که برخی گمان آغازش را نیز نمیکردند، شروع شد برخی اتمام یافت و برخی دیگر دنبال شد. ولی باز عقب ماندگیها بسیار بودند و هستند. باز آن اقدام همه جانبهنگر و آن نگاه چشماندازی به جایگاه بایسته ء شیراز و استان مفقود است. شیراز باید زیبا بماند. شیراز باید نه در حرف بلکه در عمل مرکز فرهنگی ایران اسلامی باشد. شیراز باید دارالعلمی امروزی و الگوی مدنیت اسلامی باشد.
هنوز هم برخی به جای بهرمندی از فرصت خدمت به دنبال منافع خود و وابستگان خویش هستند و طرفه اینکه ریشه اینها با همان فرصت سوزان دهه نخست نوعاً در یک خاک است.
گفتم که فرصتها میگذرد. قدردانی این فرصتها با خدمت بیمنت به بندگان خوب خداست. از یکی از بهترین خاطرات زندگیم دیدار با بقیه السلف عالم ربانی و عارف واصل مرحوم حضرت آیتالله العظمی بهجت رضوانالله تعالی علیه برایشان نقل کردم. آنجا که در دیدار این حقیر و مسئولین نظام سلامت کشور فرمود:( باید سعی کنید نافع باشید برای مردم.)
مشاور یا غیر آن هیچکدام چیزی نیستند، مقامهای بالاتر هم هیچکدام به خودی خود ارزشی ندارند، مقتدای ما آن امام المتقینی است که حکومت پر وسعت آن روز جهان اسلام را از عطسه بزی پست تر دانست، مگر آنکه حقی در آن حکومت اقامه شود.
باید همه بکوشیم تا فرصتها را با خدمتها و عمل به تکالیف جاودانه کنیم. پاس داشت نعمت خدمت، پاکی و خلوص است. رمز موفقیت نهایی در این مسیر توکل است. خود بنیادی و تکیه صرف بر آورده های خود پایان روشنی ندارد . خواجه عارف شهر ما سالها پیش به ما آموخت:
تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافری است
راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش
دکتر کامران باقری لنکرانی
استاد دانشگاه علوم پزشکی شیراز
منبع: کانون بصیرت