شکستن بت علوم انسانی غرب، مقدمه اقدام نامتقارن در جهاد نرم
حسن عباسی در گفتوگویی از زاویه نگاه علوم استراتژیک به ترسیم صحنه جنگ نرم و تبیین چیستی آن پرداخته و نسبت آن را با تولید علم بومی بهویژه در حوزه علوم انسانی مورد بحث قرار داده است.
دکتر حسن عباسی در گفتوگویی از زاویه نگاه علوم استراتژیک به ترسیم صحنه جنگ نرم و تبیین چیستی آن پرداخته و نسبت آن را با تولید علم بومی بهویژه در حوزه علوم انسانی مورد بحث قرار داده است.
به گزارش خبرنگار مرکز بررسی جرایم سازمان یافته این مقاله که در سایت اندیشکده منتشر شده به ترسیم صحنهی جنگ نرم از زاویه نگاه یک متخصص طرح ریزی استراتژیک و بررسی ابعاد و جوانب بومی کردن علوم انسانی، پرداخته است.
پرسش اساسی این گفتگو عبارت است از جنگ نرم چیست؟ و نسبت آن با تولید علم بومی بهویژه در حوزهی علوم انسانی کدام است؟
رهبر معظم انقلاب، استادان را فرماندهان و دانشجویان را افسران جنگ نرم توصیف کردند. برای ورود به بحث، ابتدا ابعاد و ویژگیهای جنگ نرم را تشریح کنید.
بسمالله الرحمن الرحیم.
جنگ به عنوان بخشی از طبیعت بشر شناخته میشود که در تاریخی به قدمت تاریخ خود بشر، فراز و نشیبها و رویکردهای مختلفی پیدا کرده است. در فلسفهی جنگ، شناخته شدهترین نوع آن بر اساس «شدت» تقسیم بندی میشود که از آن به منازعات کمشدت low Intensity conflict، منازعات شدید، و منازعات تمامعیار نام میبرند. در نوع دوم دستهبندی جنگ، آن را از نظر بهکارگیری سلاح به طیفهای جنگ گرم و جنگ سرد تفکیک میکنند. همچنین از حیث علنی یا مخفی بودن منازعه، به جنگ آشکار، جنگ نیمهپنهان و جنگ پنهان -مانند عملیات نیروهای ویژه- تقسیم میگردد. دستهبندی بعدی طیف شناسی جنگ از حیث موضوع و حوزهی آن است مانند جنگ سیاسی، جنگ اقتصادی، جنگ فرهنگی، جنگ نظامی.
جنگ نرم بر اساس چه متغیری دستهبندی میشود؟
نوع دیگر طیفشناسی منازعات، دستهبندی آنها بر اساس «صلابت» منازعه است که به سه طیف منازعهی سخت hard conflict منازعهی نیمهسخت semi hard conflict منازعهی نرم soft conflict تقسیم میشود. تفکیک اولیهی منازعات از حیث صلابت، توسط جوزف نای صورت گرفت، و اکنون توسط اندیشمندان مختلف تکامل یافته است. به طور مشخص در طیفشناسی جنگها مبتنی بر صلابت، جنگ سخت، نزاعی است که به شیوهی نظامی، و با هدف پیروزی سنتی از طریق اشغال و تصرف سرزمین دشمن صورت میگیرد. این نوع جنگ در عصر استعمار کلاسیک، عمدهترین نوع نزاع بود.
در دستهی دوم، جنگ نیمهسخت قرار دارد، که نزاعی است مربوط به عصر استعمار نو که در طی آن، به جای تصرف سرزمین دشمن با قدرت نظامی، به تصرف حکومت آن و ایجاد حکومت دستنشانده در کشور دشمن مبادرت مینمودند.
در واقع در جنگ نیمهسخت، با ترفندهای سیاسی حکومت را به کسانی میسپردند که هر چند از شهروندان همان کشور بودند، اما برای دشمنان و قدرتهای بیگانه کشور خود را اداره میکردند مانند حکومت ایران در عصر پهلوی. امروز البته جنگ نیمهسخت تصرف بازارها در رقابت اقتصادی، و تصرف حکومتها در رقابت سیاسی را نیز در بر میگیرد.
در دستهی سوم، جنگ نرم قرار دارد که دکترین آن حاکی از این است که به جای تصرف نظامی سرزمین دشمن و حکومت مستقیم بر آن، یا تصرف سیاسی و حکومت غیر مستقیم از طریق گماردن یک دولت دست نشانده در آن، میتوان خود مردم آن کشور را تسخیر کرد و از طریق مردم دشمن بر آنان حکومت کرد. خب! پرسش این است: راه تسخیر مردم به گونهای که خود آنان خواستههای دشمنشان را محقق سازند چیست؟ این راه بسیار ساده و در عین حال دشوار است: تصرف قلبها و سیادت بر ذهنها. در دکترین جنگ نرم، قاعده این است که قلب و مغز افراد تصرف شود، آنگاه آن کسانی که قلب و ذهناشان تسخیر شد، در راستای اهداف دشمن خود عمل میکنند.
قلبها و مغزها چگونه تصرف میشوند؟
تصرف قلب افراد با ارضاء انجام میشود. سیادت بر ذهنها هم با اقناع صورت میگیرد. رضایت افراد از چیزی موجب زمینهسازی تصرف قلب آنان میشود. همچنین اگر آن افراد نسبت به مسألهای قانع شدند، زمینه برای سیادت بر مغز آنان فراهم شده است. روش ارضاء برای تصرف قلب مقولهی حب و بغض است؛ قلبی که مملو از بغض نسبت به چیزی یا کسی باشد امکان تصرف ندارد، اما اگر آکنده از حب نسبت به آن چیز یا آن کس بود، توسط آن تصرف شده است. روش اقناع برای سیادت بر مغزها نیز مقولهی شک و یقین است. در واقع اگر ذهن کسی نسبت به مسألهای شک داشت، تا این شک تبدیل به یقین نشود، ذهن آن شخص قانع نخواهد شد.
در جنگ نرم، دشمنان از طریق برتری رسانهای خود، با روش مدیریت حب و بغض، و همچنین مدیریت شک و یقین در تودههای انسانی، آنها را تسخیر نموده و در مسیر اهداف خود به حرکت و عمل وا میدارند.
کیفیت این تسخیر در حدی است که فرد تصرف شده، نسبت به دشمنی که او را تسخیر نموده، هیچ کینه و نفرتی ندارد و برعکس، نسبت به او علاقهمند است. این نکته است که متغیر «صلابت» در تقسیمبندی جنگ سخت و نیمهسخت و نرم را نشان میدهد. یعنی صلابت از نظر ابزار و روشها، و صلابت از نظر مقاومت دشمن. طبیعتاً هر قدر منازعه به سمت روشهای جنگ سخت پیش برود، صلابت اقدام، و صلابت مقاومت بیشتر میشود، و هر قدر که به سمت روشهای جنگ نرم نیل کند، صلابت اقدام و همچنین صلابت مقاومت رقیقتر و سستتر میگردد.
چرا رهبر انقلاب استادان و دانشجویان را رزمندگان این جنگ برشمردند؟
محیط علم، فینفسه محل شک و یقین است. در یک فضای سالم و بیغرض علمی، شما به عنوان دانشجو میتوانید در همه چیز شک کنید و در تعامل با استادان خود پاسخها را یافته و به یقین برسید و قانع شوید. توجه دشمن به همین ظرفیت دانشگاه است. یعنی محیط دانشگاه را از یک فضای علمی که تضارب آراء در آن به شکوفایی و رشد استعداد دانشجویان میانجامد، به یک محیط منازعه، برای نابودی باورهای دینی و ملی و بومی ما تغییر میدهند. در چنین محیطی، با افشاندن بذر شک، و تثبیت انگارهی بیگانگان، در قالب دیدگاههای شبه علمی و شبه روشنفکری، ذهن جوانان را نسبت به داشتههای خود مسموم و نسبت به یافتههای بیگانه تشنه و شیدا میسازند.
در حکمت دفاعی، این اصل پذیرفته شده است که دفاع، مشخصهی هر موجود زنده، در برابر تهدیدهاست. یعنی هرگاه بقاء یک موجود زنده به خطر بیفتد، به حکم طبیعت خود، به دفاع در برابر تهدید روی میآورد. ملت ایران نیز اکنون در وضعیت مواجهه با تهدید قرار دارد.
ایران امروز در بالاترین سطح از توان قدرت سخت در طول سیصد سال گذشتهی خود نسبت به تهدیدهای جنگ سخت خارجی قرار دارد. این را در نظر بگیرید که عامل تهدید علیه ایران ابر قدرتی چون آمریکاست. در برابر آمریکا، به این درجه از موازنهی شرایط قدرت سخت رسیدن، نکتهی بسیار مهمی است. مثلاً تهدید پاکستان از سوی هند است، یا ژاپن خود را از سوی کره شمالی در تهدید میبیند، اما تهدید جمهوری اسلامی ایران از سوی قویترین قدرت مادی روی کرهی زمین است و ایستادگی در برابر آن در این حد که ابتکار عمل را از او سلب کند یک امتیاز است.
پس وقتی تهدید ایران، عراق و ترکیه و پاکستان نیست، بلکه همهی قدرت غرب است و آنها نیز از مواجههی رو در روی سخت با ایران هراس دارند، چه جایگزینی برای آن دارند؟ طبیعتاً رویارویی نرم! یعنی با مدیریت شک و یقین، و حب و بغض، انسجام و وحدت ملی را تضعیف کرده و باورهای مردم را تخریب و سست نموده، و با تسخیر قلب و مغز آنها، راه استیلا و سیطرهی خود را مهیا نمایند.
مبتنی بر اصل دفاع به عنوان مشخصهی هر موجود زنده در برابر تهدید، عقلاً وشرعاً باید در برابر تهدید بپا خاست و مقاومت نمود. اکنون که تهدید نرم، متوجه آوردگاهی به عرض شانزده سانتیمتر در حد فاصل دو گوش تکتک شهروندان جمهوری اسلامی است، رزمگاه آن کلاسها و نبردگاه آن دانشگاهها و جنگگاه آن پهنهی کشور است. اگر در این منازعه، مجاهدان در آوردگاه و رزمگاه و نبردگاه مقاومت نکنند، اشغال جنگگاه از سوی دشمن دشوار نخواهد بود. از این روی، استادان دانشگاهها، فرماندهان جنگ نرم در نبردگاه و رزمگاه مزبور، در مواجهه با سیل شک و شهبهی علمی و ژورنالیستی و عملیات روانی دشمن علیه آوردگاه ذهن عمومی هستند. این فرماندهان، افسرانی دارند که مجموعهی دانشجویان پرشور در دانشگاهها محسوب میشوند. دانشجویان به عنوان افسران این جبهه نیز سربازانی دارند که بخش عمدهی شهروندان ایرانی بیرون از دانشگاه را تشکیل میدهند.
جنگ نرم علیه مردم ایران مدتهاست که آغاز گردیده و بخشهایی از قلبها و مغزها به تصرف دشمن درآمده است. لذا دفاع موضوعیت و عمومیت یافته و ورود استادان و دانشجویان به این جبههی جنگ نرم، برای یک اقدام دفاعی است.
روند منازعه را چگونه میبینید؟
شیطان روح پرستندهی بشر را با القاء خود چنان فاسد کرد که به جای الله پرستی به ورطهی بتپرستی افتاد. ابراهیم(ع) بتها را شکست و به حکم خدا، خانه کعبه را بنا نهاد. شیطان به استراتژی ابراهیم(ع) حمله کرد و در طی چند هزار سال، با القاء خود بشر را وادار نمود که بتها را به درون کعبه برده و کلیت قبله را ملوث کند، که هر کس به طواف کعبه آمد، در واقع به طواف بتها رفته باشد. پیامبر اسلام حضرت محمد(ص) بت شکن واپسین بود که آمد و بتهای درون خانه را شکست و کعبه را از آلودگی به شرک و کفر نجات داد. اکنون با گذشت 1400 سال شیطان به استراتژی پیامبر اسلام(ص) نیز حمله کرده است. بتها که از صحرا به خانهی کعبه برده شده بود، پس از واکنش پیامبر اسلام(ص) و تخلیهی خانهی کعبه از بتها، آنها به درون انسانها منتقل شدهاند. بتهای ذهنی و بتهای قلبی، قبلهی انسان را از کعبه و از خدا، به «خود» انسان تغییر داده و مبتنی بر امانیسم - بشر مداری- میرود که در وادی اگوسنتریسم- خود مرکز مداری- به سیطنیزم- یا سجده بر شیطان- در غلتد. هبوط که نه، بلکه سقوط از مرتبهای که خدا به ابلیس فرمود به بشر سجده کند تا به قعر درهای که اکنون در آن بشر به شیطان سجده میکند. جنگ نرم، جنگی است که در آن فرماندهان- عالمان دانشگاهی- و افسران- دانشجویان- از استقرار بتها در درون خانهی دل خود جلوگیری نموده و با تبر یقین، بتهای ذهن عمومی را فرو میریزد و جای را برای حقیقت الهی باز میکنند. لذا در پاسخ به پرسش شما در مورد ارزیابی روند منازعه، باید گفت که در این جهاد نرم «لاتحزن، ان الله معنا! اندوهگین مباش، خدا با ماست!».
با توجه به اینکه جنگ نرم، منازعهای برای تصرف قلبها و مغزهاست، نسبت جنگ نرم با سیاست چیست؟ آیا میتوان از سیاست نرم سخن گفت؟
رهبر معظم انقلاب، درسال 1379 در دو یا سه مرحله، مطالب و مباحثی را با همین مضامین پرسش شما مطرح کردند که میتواند پاسخ این پرسش باشد. نکتهای که گفتند این بود که «حکومت در عرف اسلام، ولایت نامیده میشود. ... ولی و حاکم منشاء همهی این نظام سیاسی، و همچنین وظایف خود را خدا میداند و خود را عبد و بندهی خدا میانگارد». چندی بعد در همان سال 1379، اینگونه به خاطر دارم که در نماز جمعه، نکتهی مکملی را گفتند و آن این بود که «حکومت، فقط فرمانروایی نیست، بلکه نفوذ در دلها و مقبولیت در ذهنهاست، لذا کسی که در چنین موقعیتی قرار میگیرد، اول باید در درون خود به صورت دایمی، مشغول تأدیب باشد، خود را هدایت کند، به خود تذکر بدهد و خود را موعظه کند». سپس مبتنی بر آیةالکرسی در سورهی مبارکهی بقره، به این نکته پرداختند که «بنای حکومت اسلامی این است که مردم را از ظلمات به نور ببرد، ظلماتی که هم در درون خود ما زمینه دارد، و هم در عالم طبیعت. ارادهی دین این است که انسان را از ظلمات خودخواهی و خودپرستی و بیتقوایی در برخورد با هر کس و هر چیز خارج کند و به نور ببرد، نور اخلاص و تقوا و هدایت و همت بلند برای خدا،که اگر اینگونه شد، جامعه نورانی میشود».
با این توصیف، میتوان دکترین سیاسی رهبر فرزانهی انقلاب را در سه محور اینگونه خلاصه نمود که:
الف- فرآیند حکومت و ولایت در اسلام، نفوذ در دلها و مقبولیت در ذهنهاست.
ب- کارکرد حکومت و ولایت در اسلام، خروج مردم از ظلمات و انتقال به نور است. این کارکرد، مبتنی بر تبیین کارکرد ولایت الله و ولایت طاغوت در سورهی بقره ارائه شده است.
ج- محصول حکومت و ولایت در اسلام، جامعهی نورانی گفته شده است. از این منظر، حکومت مبتنی بر قدرت نرم است و لذا در ارکان قدرت ملی، به جای تفکیک قدرت ملی به قدرت سیاسی، قدرت نظامی، قدرت فرهنگی، قدرت اقتصادی یا قدرت اجتماعی، این تقسیمبندی به گونهای دیگر ارایه میشود، یعنی به قدرت نرم، قدرت سخت و قدرت نیمهسخت.
در این سه حوزه، تکیه بر قدرت نرم است و قدرتهای سخت و نیمهسخت، قدرتهای حاشیهای محسوب میشوند. پس میتوان از سیاست نرم و حکومت نرم سخن گفت.
به ولایت الله و ولایت طاغوت در سورهی بقره اشاره کردید. آیا ولایت در جنگ نرم خنثی است؟
ولایت و تولی، یا برائت و تبری، روش هستند، و آنچه مهم است «جهت و منشاء» این ولایت یا برائت است. در سورهی بقره میفرماید: «خدا ولی آنهاست که ایمان آوردند، و (کارکرد ولایت خدا این است که) خارج میکند آنان را از ظلمات به نور.» سپس در مورد جبههی مقابل، میفرماید: «و آنان که کفر ورزیدند اولیاء آنها طاغوت هستند»، لذا کفار اخراج میشوند از نور به ظلمات.
آنچه باید مورد توجه قرار گیرد این است که در مورد مؤمنین، یک «ولی» وجود دارد، اما در مورد کفار، از مفهوم «اولیاء» استفاده شده است که کثرت را مطرح میکند. همچنین، در مقابل مفهوم مفرد «نور» ، مفهوم جمع «ظلمات» به کار رفته است. پس میتوان گفت ولایت و برائت به مثابه روش هستند و ارزش آنها به «جهت» آنهاست: ولایت چه کسی! و برائت از چه کسی!
پرسش شما را در سه محور میتوان پاسخ گفت:
1- زمین جنگ نرم، ثابت است: این زمین، همان دل و ذهن انسان است.
2- فرمانروایی بر دل و ذهن، «خنثی» است: این فرمانروایی، همان ولایت است.
3- آنچه متفاوت و مهم است، «منشاء» ولایت و «مقصد» ولی است. کیستی «ولی» مهم است. زیرا به مقولهی ولایت جهت میدهد و آن را از خنثی بودن خارج میکند. نظام دو قطبی ولایت خدا و ولایت طاغوت، نظام جنگ نرم است؛ لبهی جلویی منطقه نبرد، محل تشکیل جبههی منازعه است، که در یک سو جنودالله، و در سوی دیگر جنود شیطان و طاغوت قرار دارند. هر دو طرف منازعه، بر سر تصرف یک زمین میجنگند: تصرف زمین دلها و ذهنهای تکتک انسانها. نکته مطلق این است که، هیچ کسی نیست که «ولی» نداشته باشد، منتهی، «ولی» برخی افراد «الله» است، و «ولی» برخی دیگر «طاغوت».
اکنون باید پرسید آیا انسانها در برابر ولایت خدا و ولایت طاغوت منفعل هستند، و گاهی این و گاهی آن بر سرزمین وجود آنان حکومت میکنند؟! پاسخ روشن است.
اطلاق صفت مؤمن یا کافر به یک انسان، به این معنی است که او خود پذیرفته است، که ولایت چه کسی را بپذیرد. اگر ولایت خدا را پذیرفت، او مؤمن است، و اگر اولیاء او طاغوتها بودند او کافر است.
با پذیرش ولایت الله از سوی فرد مؤمن، او از ظلمات به نور منتقل میشود، و لذا جامعهی مؤمنین، جامعهای نورانی است.
اما با پذیرش ولایت طاغوت از سوی فرد کافر، او به قعر ظلمات غوطهور میشود، و در واقع جامعهی کفار، جامعهای ظلمانی است.
جنگ نرم، کشمکشی است در درون هر فرد، که ولایت الله را بپذیرد یا ولایت طاغوت را. در این کشمکش درونی فرد، دو عامل بیرونی نیز درگیر هستند. یکی الله و جبههی انبیاء و ائمه(ع) و مصلحین است، و دیگری شیطان و جبههی طاغوتها و مستکبرین و مفسدین هستند. تا این که خود فرد ولایت کدام یک از طرفین را در دل و ذهن خود بپذیرد.
در این رویکرد، حکومت همان ولایت است، و ولایت همان قدرت نرم، در تصرف دلها و ذهنهاست. متغیر ولایت، ولی است؛ ولایت الله، یا ولایت طاغوت.
حکومت نرم الهی، یا حکومت نرم شیطانی. این از ذاتیات جنگ نرم است، و با این ذاتیات است که شیطان، براندازی حکومت نرم الهی را محقق میسازد و «رژیم چنج» صورت میدهد. یا برعکس، انبیاء حکومت نرم شیطانی را واژگون، و حکومت نرم الهی را محقق میسازد.
با توجه به این تفکیک که زمین بازی ثابت است، و ولایت هم خنثی است، اما متغییر، در شخص«ولی» است، روش بازی چگونه است. بالاخره مانند سیاست مدرن که مبتنی بر تئوری بازیها، مناسبات قدرت را چینش میکند، در سیاست نرم و جنگ نرم این مناسبات چگونه طراحی میشود؟
گفتم که زمین، یعنی دل و ذهن افراد «ثابت» است، اما متغیر در اینجا، شخص «ولی» است. آنچه در روش اقدام در صحنه حائز اهمیت است مسالهی «قاعده یا قواعد» اقدام از سوی ولی است. در تنظیم نسبت میان «زمین» اقدام، با «قواعد» اقدام، چهار حالت پدید میآید:
1. بهترین حالت: اقدام در زمین دشمن، با قواعد خودی.
2. حالت خوب: اقدام در زمین خود، با قواعد خودی.
3. حالت بد: اقدام در زمین دشمن، با قواعد دشمن.
4. بدترین حالت: اقدام در زمین خود، با قواعد دشمن.
اقدام در حالت یکم و دوم را در علوم استراتژیک «اقدام فعال» یا کنش نامتقارن مینامند. و اقدام در حالت سوم و چهارم را «اقدام منفعل» یا کنش متقارن میشناسند.
دکترین اقدام فعال یا اقدام نامتقارن در مباحث امنیت ملی، به اقدام ضربهی اول معروف است، یعنی تعریف زمین و قواعد بازی از سوی خود. همچنین، دکترین اقدام منفعل یا اقدام متقارن، به اقدام ضربهی دوم شناخته میشود، یعنی تعریف زمین و قواعد بازی، از سوی دشمن.
جنگ نرم، سیاست نرم، قدرت نرم، و... به گونهای انحصاری، عمدتاً ناظر به دکترین اقدام نامتقارن هستند.
اکنون پرسش اساسی این است که چرا رهبر انقلاب، مسالهی جنگ نرم را با دانشجویان و استادان مطرح کردند و در آن جلسهی دیدار استادان دانشگاه، به نقد مدیریت کمیت نکر علوم انسانی پرداختند. نسبت جنگ نرم با مسالهی علوم بهطور عمومی و علوم انسانی به طور اخص چیست؟
مبتنی بر دکترین اقدام نامتقارن، باید گفت که بخشهای عمدهای از نهادها در کشور ما، در زمین خود، با قواعد دشمن بازی میکنند. یکی از مهمترین این بخشها، نهادهای علمی، تربیتی و فرهنگی هستند، یعنی وزارت آموزش و پرورش، وزارت علوم، وزارت بهداشت، و وزارت ارشاد.
اکنون در آموزش و پرورش ما، ذهن و دل دانش آموز با داورینیسم تسخیر میشود آنهم با مدیریت و بودجهی جمهوری اسلامی. این یعنی فاجعه.
اکنون در دانشگاههای ما، استادان همهی رشتهها، در زمین خود، با قواعد بیگانه بازی میکنند، این یعنی بدترین حالت، به این معنی که غرب انگارههای خود را به ما تحمیل کرده است و در جنگ نرم، ذهن استاد ما را تسخیر نموده و از طریق او به تسخیر جوانان دانشجو میپردازد. استاد روانشناسی با آراء فروید و اریکسون و پیاژه، استاد جامعه شناسی با آراء وبر پارسونز و گیدنز و هابرماس، استاد فلسفه با آراء کانت و هگل و هایدگر و پوپر، استاد اقتصاد با آراء اسمیت و فرگوسن و مالتوس و کینز و فریدمن و استیگلیتز، استاد الهیات با آراء پلتیلیش و الوین پلنیتنگا، استاد مدیریت با آراء متیزبرگ ، استاد سیاست با آراء هابز و ماکیاولی و مورگنتا و روزنا و... قطعاً نمیتوانند انسان طراز تمدن ایرانی یا اسلامی تربیت کند، و در نتیجه روز به روز بیخاصیتی علوم انسانی در ایران برای مردم و جامعه بیشتر نمایان میشود.
راه حل و راه برون رفت از این وضعیت چیست؟
راه این است که شورای عالی انقلاب فرهنگی، به دکترین اقدام نامتقارن مجهز شود، البته حد و قوارهی این شورا که ذهن اکثریت اعضاء آن، به تسخیر رویههای بیگانه درآمده است، این گونه مباحث نیست، اما به هر جهت با یک خانه تکانی ذهنی، میتوانند به قواعد اقدام نامتقارن دست یابند.
چگونه؟ راهکار عملی ارائه کنید!
راه کار ساده است. دو واحد درسی پارمیندس کشی در شورای عالی انقلاب فرهنگی برگزار شود، و اصل «این همانی» در فضای علمی کشور به چالش کشیده شود.
اگر پیامبر(ص) میخواست با اصل «این همانی» اسلام را معرفی کند، باید میگفت که بتهایی چون لات و عزی همان الله هستند یا الله همان لات و عزی است! اما ایشان فرمودند «لااله الا الله».
شعار اسلام، ابتدا نفی بتها و الهها است. یک مسلمان موحد، در همیشهی زندگی خود، همواره از این شعار استفاده میکند. اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی اسیر «این همانی» پارمیندسی هستند.
پرسش این است: آیاlow همان حقوق است؟! نه نیست. آیا human rights حقوق بشر است؟! آیا روانشناسی همان سایکولوژی است؟! آیا اقتصاد همان اکونومی است؟! آیا سیاست همان پلیتیکز است؟! اصلاً این گونه نیست. بحران در علوم انسانی از عنوان خود علوم و ترجمه غلط این عناوین آغاز میشود. لذا نسخهی عملی این است جامعهی علمی ایران بتواند در علم، موحد شود و به شعار لاالهالاالله در علم دست یابد.منبعwww.gerdab.ir
به گزارش خبرنگار مرکز بررسی جرایم سازمان یافته این مقاله که در سایت اندیشکده منتشر شده به ترسیم صحنهی جنگ نرم از زاویه نگاه یک متخصص طرح ریزی استراتژیک و بررسی ابعاد و جوانب بومی کردن علوم انسانی، پرداخته است.
پرسش اساسی این گفتگو عبارت است از جنگ نرم چیست؟ و نسبت آن با تولید علم بومی بهویژه در حوزهی علوم انسانی کدام است؟
رهبر معظم انقلاب، استادان را فرماندهان و دانشجویان را افسران جنگ نرم توصیف کردند. برای ورود به بحث، ابتدا ابعاد و ویژگیهای جنگ نرم را تشریح کنید.
بسمالله الرحمن الرحیم.
جنگ به عنوان بخشی از طبیعت بشر شناخته میشود که در تاریخی به قدمت تاریخ خود بشر، فراز و نشیبها و رویکردهای مختلفی پیدا کرده است. در فلسفهی جنگ، شناخته شدهترین نوع آن بر اساس «شدت» تقسیم بندی میشود که از آن به منازعات کمشدت low Intensity conflict، منازعات شدید، و منازعات تمامعیار نام میبرند. در نوع دوم دستهبندی جنگ، آن را از نظر بهکارگیری سلاح به طیفهای جنگ گرم و جنگ سرد تفکیک میکنند. همچنین از حیث علنی یا مخفی بودن منازعه، به جنگ آشکار، جنگ نیمهپنهان و جنگ پنهان -مانند عملیات نیروهای ویژه- تقسیم میگردد. دستهبندی بعدی طیف شناسی جنگ از حیث موضوع و حوزهی آن است مانند جنگ سیاسی، جنگ اقتصادی، جنگ فرهنگی، جنگ نظامی.
جنگ نرم بر اساس چه متغیری دستهبندی میشود؟
نوع دیگر طیفشناسی منازعات، دستهبندی آنها بر اساس «صلابت» منازعه است که به سه طیف منازعهی سخت hard conflict منازعهی نیمهسخت semi hard conflict منازعهی نرم soft conflict تقسیم میشود. تفکیک اولیهی منازعات از حیث صلابت، توسط جوزف نای صورت گرفت، و اکنون توسط اندیشمندان مختلف تکامل یافته است. به طور مشخص در طیفشناسی جنگها مبتنی بر صلابت، جنگ سخت، نزاعی است که به شیوهی نظامی، و با هدف پیروزی سنتی از طریق اشغال و تصرف سرزمین دشمن صورت میگیرد. این نوع جنگ در عصر استعمار کلاسیک، عمدهترین نوع نزاع بود.
در دستهی دوم، جنگ نیمهسخت قرار دارد، که نزاعی است مربوط به عصر استعمار نو که در طی آن، به جای تصرف سرزمین دشمن با قدرت نظامی، به تصرف حکومت آن و ایجاد حکومت دستنشانده در کشور دشمن مبادرت مینمودند.
در واقع در جنگ نیمهسخت، با ترفندهای سیاسی حکومت را به کسانی میسپردند که هر چند از شهروندان همان کشور بودند، اما برای دشمنان و قدرتهای بیگانه کشور خود را اداره میکردند مانند حکومت ایران در عصر پهلوی. امروز البته جنگ نیمهسخت تصرف بازارها در رقابت اقتصادی، و تصرف حکومتها در رقابت سیاسی را نیز در بر میگیرد.
در دستهی سوم، جنگ نرم قرار دارد که دکترین آن حاکی از این است که به جای تصرف نظامی سرزمین دشمن و حکومت مستقیم بر آن، یا تصرف سیاسی و حکومت غیر مستقیم از طریق گماردن یک دولت دست نشانده در آن، میتوان خود مردم آن کشور را تسخیر کرد و از طریق مردم دشمن بر آنان حکومت کرد. خب! پرسش این است: راه تسخیر مردم به گونهای که خود آنان خواستههای دشمنشان را محقق سازند چیست؟ این راه بسیار ساده و در عین حال دشوار است: تصرف قلبها و سیادت بر ذهنها. در دکترین جنگ نرم، قاعده این است که قلب و مغز افراد تصرف شود، آنگاه آن کسانی که قلب و ذهناشان تسخیر شد، در راستای اهداف دشمن خود عمل میکنند.
قلبها و مغزها چگونه تصرف میشوند؟
تصرف قلب افراد با ارضاء انجام میشود. سیادت بر ذهنها هم با اقناع صورت میگیرد. رضایت افراد از چیزی موجب زمینهسازی تصرف قلب آنان میشود. همچنین اگر آن افراد نسبت به مسألهای قانع شدند، زمینه برای سیادت بر مغز آنان فراهم شده است. روش ارضاء برای تصرف قلب مقولهی حب و بغض است؛ قلبی که مملو از بغض نسبت به چیزی یا کسی باشد امکان تصرف ندارد، اما اگر آکنده از حب نسبت به آن چیز یا آن کس بود، توسط آن تصرف شده است. روش اقناع برای سیادت بر مغزها نیز مقولهی شک و یقین است. در واقع اگر ذهن کسی نسبت به مسألهای شک داشت، تا این شک تبدیل به یقین نشود، ذهن آن شخص قانع نخواهد شد.
در جنگ نرم، دشمنان از طریق برتری رسانهای خود، با روش مدیریت حب و بغض، و همچنین مدیریت شک و یقین در تودههای انسانی، آنها را تسخیر نموده و در مسیر اهداف خود به حرکت و عمل وا میدارند.
کیفیت این تسخیر در حدی است که فرد تصرف شده، نسبت به دشمنی که او را تسخیر نموده، هیچ کینه و نفرتی ندارد و برعکس، نسبت به او علاقهمند است. این نکته است که متغیر «صلابت» در تقسیمبندی جنگ سخت و نیمهسخت و نرم را نشان میدهد. یعنی صلابت از نظر ابزار و روشها، و صلابت از نظر مقاومت دشمن. طبیعتاً هر قدر منازعه به سمت روشهای جنگ سخت پیش برود، صلابت اقدام، و صلابت مقاومت بیشتر میشود، و هر قدر که به سمت روشهای جنگ نرم نیل کند، صلابت اقدام و همچنین صلابت مقاومت رقیقتر و سستتر میگردد.
چرا رهبر انقلاب استادان و دانشجویان را رزمندگان این جنگ برشمردند؟
محیط علم، فینفسه محل شک و یقین است. در یک فضای سالم و بیغرض علمی، شما به عنوان دانشجو میتوانید در همه چیز شک کنید و در تعامل با استادان خود پاسخها را یافته و به یقین برسید و قانع شوید. توجه دشمن به همین ظرفیت دانشگاه است. یعنی محیط دانشگاه را از یک فضای علمی که تضارب آراء در آن به شکوفایی و رشد استعداد دانشجویان میانجامد، به یک محیط منازعه، برای نابودی باورهای دینی و ملی و بومی ما تغییر میدهند. در چنین محیطی، با افشاندن بذر شک، و تثبیت انگارهی بیگانگان، در قالب دیدگاههای شبه علمی و شبه روشنفکری، ذهن جوانان را نسبت به داشتههای خود مسموم و نسبت به یافتههای بیگانه تشنه و شیدا میسازند.
در حکمت دفاعی، این اصل پذیرفته شده است که دفاع، مشخصهی هر موجود زنده، در برابر تهدیدهاست. یعنی هرگاه بقاء یک موجود زنده به خطر بیفتد، به حکم طبیعت خود، به دفاع در برابر تهدید روی میآورد. ملت ایران نیز اکنون در وضعیت مواجهه با تهدید قرار دارد.
ایران امروز در بالاترین سطح از توان قدرت سخت در طول سیصد سال گذشتهی خود نسبت به تهدیدهای جنگ سخت خارجی قرار دارد. این را در نظر بگیرید که عامل تهدید علیه ایران ابر قدرتی چون آمریکاست. در برابر آمریکا، به این درجه از موازنهی شرایط قدرت سخت رسیدن، نکتهی بسیار مهمی است. مثلاً تهدید پاکستان از سوی هند است، یا ژاپن خود را از سوی کره شمالی در تهدید میبیند، اما تهدید جمهوری اسلامی ایران از سوی قویترین قدرت مادی روی کرهی زمین است و ایستادگی در برابر آن در این حد که ابتکار عمل را از او سلب کند یک امتیاز است.
پس وقتی تهدید ایران، عراق و ترکیه و پاکستان نیست، بلکه همهی قدرت غرب است و آنها نیز از مواجههی رو در روی سخت با ایران هراس دارند، چه جایگزینی برای آن دارند؟ طبیعتاً رویارویی نرم! یعنی با مدیریت شک و یقین، و حب و بغض، انسجام و وحدت ملی را تضعیف کرده و باورهای مردم را تخریب و سست نموده، و با تسخیر قلب و مغز آنها، راه استیلا و سیطرهی خود را مهیا نمایند.
مبتنی بر اصل دفاع به عنوان مشخصهی هر موجود زنده در برابر تهدید، عقلاً وشرعاً باید در برابر تهدید بپا خاست و مقاومت نمود. اکنون که تهدید نرم، متوجه آوردگاهی به عرض شانزده سانتیمتر در حد فاصل دو گوش تکتک شهروندان جمهوری اسلامی است، رزمگاه آن کلاسها و نبردگاه آن دانشگاهها و جنگگاه آن پهنهی کشور است. اگر در این منازعه، مجاهدان در آوردگاه و رزمگاه و نبردگاه مقاومت نکنند، اشغال جنگگاه از سوی دشمن دشوار نخواهد بود. از این روی، استادان دانشگاهها، فرماندهان جنگ نرم در نبردگاه و رزمگاه مزبور، در مواجهه با سیل شک و شهبهی علمی و ژورنالیستی و عملیات روانی دشمن علیه آوردگاه ذهن عمومی هستند. این فرماندهان، افسرانی دارند که مجموعهی دانشجویان پرشور در دانشگاهها محسوب میشوند. دانشجویان به عنوان افسران این جبهه نیز سربازانی دارند که بخش عمدهی شهروندان ایرانی بیرون از دانشگاه را تشکیل میدهند.
جنگ نرم علیه مردم ایران مدتهاست که آغاز گردیده و بخشهایی از قلبها و مغزها به تصرف دشمن درآمده است. لذا دفاع موضوعیت و عمومیت یافته و ورود استادان و دانشجویان به این جبههی جنگ نرم، برای یک اقدام دفاعی است.
روند منازعه را چگونه میبینید؟
شیطان روح پرستندهی بشر را با القاء خود چنان فاسد کرد که به جای الله پرستی به ورطهی بتپرستی افتاد. ابراهیم(ع) بتها را شکست و به حکم خدا، خانه کعبه را بنا نهاد. شیطان به استراتژی ابراهیم(ع) حمله کرد و در طی چند هزار سال، با القاء خود بشر را وادار نمود که بتها را به درون کعبه برده و کلیت قبله را ملوث کند، که هر کس به طواف کعبه آمد، در واقع به طواف بتها رفته باشد. پیامبر اسلام حضرت محمد(ص) بت شکن واپسین بود که آمد و بتهای درون خانه را شکست و کعبه را از آلودگی به شرک و کفر نجات داد. اکنون با گذشت 1400 سال شیطان به استراتژی پیامبر اسلام(ص) نیز حمله کرده است. بتها که از صحرا به خانهی کعبه برده شده بود، پس از واکنش پیامبر اسلام(ص) و تخلیهی خانهی کعبه از بتها، آنها به درون انسانها منتقل شدهاند. بتهای ذهنی و بتهای قلبی، قبلهی انسان را از کعبه و از خدا، به «خود» انسان تغییر داده و مبتنی بر امانیسم - بشر مداری- میرود که در وادی اگوسنتریسم- خود مرکز مداری- به سیطنیزم- یا سجده بر شیطان- در غلتد. هبوط که نه، بلکه سقوط از مرتبهای که خدا به ابلیس فرمود به بشر سجده کند تا به قعر درهای که اکنون در آن بشر به شیطان سجده میکند. جنگ نرم، جنگی است که در آن فرماندهان- عالمان دانشگاهی- و افسران- دانشجویان- از استقرار بتها در درون خانهی دل خود جلوگیری نموده و با تبر یقین، بتهای ذهن عمومی را فرو میریزد و جای را برای حقیقت الهی باز میکنند. لذا در پاسخ به پرسش شما در مورد ارزیابی روند منازعه، باید گفت که در این جهاد نرم «لاتحزن، ان الله معنا! اندوهگین مباش، خدا با ماست!».
با توجه به اینکه جنگ نرم، منازعهای برای تصرف قلبها و مغزهاست، نسبت جنگ نرم با سیاست چیست؟ آیا میتوان از سیاست نرم سخن گفت؟
رهبر معظم انقلاب، درسال 1379 در دو یا سه مرحله، مطالب و مباحثی را با همین مضامین پرسش شما مطرح کردند که میتواند پاسخ این پرسش باشد. نکتهای که گفتند این بود که «حکومت در عرف اسلام، ولایت نامیده میشود. ... ولی و حاکم منشاء همهی این نظام سیاسی، و همچنین وظایف خود را خدا میداند و خود را عبد و بندهی خدا میانگارد». چندی بعد در همان سال 1379، اینگونه به خاطر دارم که در نماز جمعه، نکتهی مکملی را گفتند و آن این بود که «حکومت، فقط فرمانروایی نیست، بلکه نفوذ در دلها و مقبولیت در ذهنهاست، لذا کسی که در چنین موقعیتی قرار میگیرد، اول باید در درون خود به صورت دایمی، مشغول تأدیب باشد، خود را هدایت کند، به خود تذکر بدهد و خود را موعظه کند». سپس مبتنی بر آیةالکرسی در سورهی مبارکهی بقره، به این نکته پرداختند که «بنای حکومت اسلامی این است که مردم را از ظلمات به نور ببرد، ظلماتی که هم در درون خود ما زمینه دارد، و هم در عالم طبیعت. ارادهی دین این است که انسان را از ظلمات خودخواهی و خودپرستی و بیتقوایی در برخورد با هر کس و هر چیز خارج کند و به نور ببرد، نور اخلاص و تقوا و هدایت و همت بلند برای خدا،که اگر اینگونه شد، جامعه نورانی میشود».
با این توصیف، میتوان دکترین سیاسی رهبر فرزانهی انقلاب را در سه محور اینگونه خلاصه نمود که:
الف- فرآیند حکومت و ولایت در اسلام، نفوذ در دلها و مقبولیت در ذهنهاست.
ب- کارکرد حکومت و ولایت در اسلام، خروج مردم از ظلمات و انتقال به نور است. این کارکرد، مبتنی بر تبیین کارکرد ولایت الله و ولایت طاغوت در سورهی بقره ارائه شده است.
ج- محصول حکومت و ولایت در اسلام، جامعهی نورانی گفته شده است. از این منظر، حکومت مبتنی بر قدرت نرم است و لذا در ارکان قدرت ملی، به جای تفکیک قدرت ملی به قدرت سیاسی، قدرت نظامی، قدرت فرهنگی، قدرت اقتصادی یا قدرت اجتماعی، این تقسیمبندی به گونهای دیگر ارایه میشود، یعنی به قدرت نرم، قدرت سخت و قدرت نیمهسخت.
در این سه حوزه، تکیه بر قدرت نرم است و قدرتهای سخت و نیمهسخت، قدرتهای حاشیهای محسوب میشوند. پس میتوان از سیاست نرم و حکومت نرم سخن گفت.
به ولایت الله و ولایت طاغوت در سورهی بقره اشاره کردید. آیا ولایت در جنگ نرم خنثی است؟
ولایت و تولی، یا برائت و تبری، روش هستند، و آنچه مهم است «جهت و منشاء» این ولایت یا برائت است. در سورهی بقره میفرماید: «خدا ولی آنهاست که ایمان آوردند، و (کارکرد ولایت خدا این است که) خارج میکند آنان را از ظلمات به نور.» سپس در مورد جبههی مقابل، میفرماید: «و آنان که کفر ورزیدند اولیاء آنها طاغوت هستند»، لذا کفار اخراج میشوند از نور به ظلمات.
آنچه باید مورد توجه قرار گیرد این است که در مورد مؤمنین، یک «ولی» وجود دارد، اما در مورد کفار، از مفهوم «اولیاء» استفاده شده است که کثرت را مطرح میکند. همچنین، در مقابل مفهوم مفرد «نور» ، مفهوم جمع «ظلمات» به کار رفته است. پس میتوان گفت ولایت و برائت به مثابه روش هستند و ارزش آنها به «جهت» آنهاست: ولایت چه کسی! و برائت از چه کسی!
پرسش شما را در سه محور میتوان پاسخ گفت:
1- زمین جنگ نرم، ثابت است: این زمین، همان دل و ذهن انسان است.
2- فرمانروایی بر دل و ذهن، «خنثی» است: این فرمانروایی، همان ولایت است.
3- آنچه متفاوت و مهم است، «منشاء» ولایت و «مقصد» ولی است. کیستی «ولی» مهم است. زیرا به مقولهی ولایت جهت میدهد و آن را از خنثی بودن خارج میکند. نظام دو قطبی ولایت خدا و ولایت طاغوت، نظام جنگ نرم است؛ لبهی جلویی منطقه نبرد، محل تشکیل جبههی منازعه است، که در یک سو جنودالله، و در سوی دیگر جنود شیطان و طاغوت قرار دارند. هر دو طرف منازعه، بر سر تصرف یک زمین میجنگند: تصرف زمین دلها و ذهنهای تکتک انسانها. نکته مطلق این است که، هیچ کسی نیست که «ولی» نداشته باشد، منتهی، «ولی» برخی افراد «الله» است، و «ولی» برخی دیگر «طاغوت».
اکنون باید پرسید آیا انسانها در برابر ولایت خدا و ولایت طاغوت منفعل هستند، و گاهی این و گاهی آن بر سرزمین وجود آنان حکومت میکنند؟! پاسخ روشن است.
اطلاق صفت مؤمن یا کافر به یک انسان، به این معنی است که او خود پذیرفته است، که ولایت چه کسی را بپذیرد. اگر ولایت خدا را پذیرفت، او مؤمن است، و اگر اولیاء او طاغوتها بودند او کافر است.
با پذیرش ولایت الله از سوی فرد مؤمن، او از ظلمات به نور منتقل میشود، و لذا جامعهی مؤمنین، جامعهای نورانی است.
اما با پذیرش ولایت طاغوت از سوی فرد کافر، او به قعر ظلمات غوطهور میشود، و در واقع جامعهی کفار، جامعهای ظلمانی است.
جنگ نرم، کشمکشی است در درون هر فرد، که ولایت الله را بپذیرد یا ولایت طاغوت را. در این کشمکش درونی فرد، دو عامل بیرونی نیز درگیر هستند. یکی الله و جبههی انبیاء و ائمه(ع) و مصلحین است، و دیگری شیطان و جبههی طاغوتها و مستکبرین و مفسدین هستند. تا این که خود فرد ولایت کدام یک از طرفین را در دل و ذهن خود بپذیرد.
در این رویکرد، حکومت همان ولایت است، و ولایت همان قدرت نرم، در تصرف دلها و ذهنهاست. متغیر ولایت، ولی است؛ ولایت الله، یا ولایت طاغوت.
حکومت نرم الهی، یا حکومت نرم شیطانی. این از ذاتیات جنگ نرم است، و با این ذاتیات است که شیطان، براندازی حکومت نرم الهی را محقق میسازد و «رژیم چنج» صورت میدهد. یا برعکس، انبیاء حکومت نرم شیطانی را واژگون، و حکومت نرم الهی را محقق میسازد.
با توجه به این تفکیک که زمین بازی ثابت است، و ولایت هم خنثی است، اما متغییر، در شخص«ولی» است، روش بازی چگونه است. بالاخره مانند سیاست مدرن که مبتنی بر تئوری بازیها، مناسبات قدرت را چینش میکند، در سیاست نرم و جنگ نرم این مناسبات چگونه طراحی میشود؟
گفتم که زمین، یعنی دل و ذهن افراد «ثابت» است، اما متغیر در اینجا، شخص «ولی» است. آنچه در روش اقدام در صحنه حائز اهمیت است مسالهی «قاعده یا قواعد» اقدام از سوی ولی است. در تنظیم نسبت میان «زمین» اقدام، با «قواعد» اقدام، چهار حالت پدید میآید:
1. بهترین حالت: اقدام در زمین دشمن، با قواعد خودی.
2. حالت خوب: اقدام در زمین خود، با قواعد خودی.
3. حالت بد: اقدام در زمین دشمن، با قواعد دشمن.
4. بدترین حالت: اقدام در زمین خود، با قواعد دشمن.
اقدام در حالت یکم و دوم را در علوم استراتژیک «اقدام فعال» یا کنش نامتقارن مینامند. و اقدام در حالت سوم و چهارم را «اقدام منفعل» یا کنش متقارن میشناسند.
دکترین اقدام فعال یا اقدام نامتقارن در مباحث امنیت ملی، به اقدام ضربهی اول معروف است، یعنی تعریف زمین و قواعد بازی از سوی خود. همچنین، دکترین اقدام منفعل یا اقدام متقارن، به اقدام ضربهی دوم شناخته میشود، یعنی تعریف زمین و قواعد بازی، از سوی دشمن.
جنگ نرم، سیاست نرم، قدرت نرم، و... به گونهای انحصاری، عمدتاً ناظر به دکترین اقدام نامتقارن هستند.
اکنون پرسش اساسی این است که چرا رهبر انقلاب، مسالهی جنگ نرم را با دانشجویان و استادان مطرح کردند و در آن جلسهی دیدار استادان دانشگاه، به نقد مدیریت کمیت نکر علوم انسانی پرداختند. نسبت جنگ نرم با مسالهی علوم بهطور عمومی و علوم انسانی به طور اخص چیست؟
مبتنی بر دکترین اقدام نامتقارن، باید گفت که بخشهای عمدهای از نهادها در کشور ما، در زمین خود، با قواعد دشمن بازی میکنند. یکی از مهمترین این بخشها، نهادهای علمی، تربیتی و فرهنگی هستند، یعنی وزارت آموزش و پرورش، وزارت علوم، وزارت بهداشت، و وزارت ارشاد.
اکنون در آموزش و پرورش ما، ذهن و دل دانش آموز با داورینیسم تسخیر میشود آنهم با مدیریت و بودجهی جمهوری اسلامی. این یعنی فاجعه.
اکنون در دانشگاههای ما، استادان همهی رشتهها، در زمین خود، با قواعد بیگانه بازی میکنند، این یعنی بدترین حالت، به این معنی که غرب انگارههای خود را به ما تحمیل کرده است و در جنگ نرم، ذهن استاد ما را تسخیر نموده و از طریق او به تسخیر جوانان دانشجو میپردازد. استاد روانشناسی با آراء فروید و اریکسون و پیاژه، استاد جامعه شناسی با آراء وبر پارسونز و گیدنز و هابرماس، استاد فلسفه با آراء کانت و هگل و هایدگر و پوپر، استاد اقتصاد با آراء اسمیت و فرگوسن و مالتوس و کینز و فریدمن و استیگلیتز، استاد الهیات با آراء پلتیلیش و الوین پلنیتنگا، استاد مدیریت با آراء متیزبرگ ، استاد سیاست با آراء هابز و ماکیاولی و مورگنتا و روزنا و... قطعاً نمیتوانند انسان طراز تمدن ایرانی یا اسلامی تربیت کند، و در نتیجه روز به روز بیخاصیتی علوم انسانی در ایران برای مردم و جامعه بیشتر نمایان میشود.
راه حل و راه برون رفت از این وضعیت چیست؟
راه این است که شورای عالی انقلاب فرهنگی، به دکترین اقدام نامتقارن مجهز شود، البته حد و قوارهی این شورا که ذهن اکثریت اعضاء آن، به تسخیر رویههای بیگانه درآمده است، این گونه مباحث نیست، اما به هر جهت با یک خانه تکانی ذهنی، میتوانند به قواعد اقدام نامتقارن دست یابند.
چگونه؟ راهکار عملی ارائه کنید!
راه کار ساده است. دو واحد درسی پارمیندس کشی در شورای عالی انقلاب فرهنگی برگزار شود، و اصل «این همانی» در فضای علمی کشور به چالش کشیده شود.
اگر پیامبر(ص) میخواست با اصل «این همانی» اسلام را معرفی کند، باید میگفت که بتهایی چون لات و عزی همان الله هستند یا الله همان لات و عزی است! اما ایشان فرمودند «لااله الا الله».
شعار اسلام، ابتدا نفی بتها و الهها است. یک مسلمان موحد، در همیشهی زندگی خود، همواره از این شعار استفاده میکند. اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی اسیر «این همانی» پارمیندسی هستند.
پرسش این است: آیاlow همان حقوق است؟! نه نیست. آیا human rights حقوق بشر است؟! آیا روانشناسی همان سایکولوژی است؟! آیا اقتصاد همان اکونومی است؟! آیا سیاست همان پلیتیکز است؟! اصلاً این گونه نیست. بحران در علوم انسانی از عنوان خود علوم و ترجمه غلط این عناوین آغاز میشود. لذا نسخهی عملی این است جامعهی علمی ایران بتواند در علم، موحد شود و به شعار لاالهالاالله در علم دست یابد.منبعwww.gerdab.ir